ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات ترنم

ترنم مشغول ارگ زدن

هر وقت که به خونه خاله جونم میرم دوست دارم که پشت ارگ نیما جون بشینم و برای خودم روی دکمه ها بزنم .تازه نیما جون یه ریتمی رو هم میذاره و من هم می رقصم و هم می نوازم.  92/5/4 ...
6 شهريور 1392

ترنم و تاب تاب

از وقتی که بابا رضا تاب تابم رو آورد توی حیاط , من روزی دو تا سه بار میام پایین و سوار تاب میشم . و وقتی که مامانم میگه ترنم پیاده شو و بریم بالا من شروع می کنم به تاب تاب گفتن و پایین نمیام تا اینکه مامانم با هزار دوز و کلک منو میاره پایین .این تاب رو هم یکی از عمه های نازنینم برام گرفته . مرداد 92 ...
6 شهريور 1392

ترنم و کفشهای پاشنه بلند

من عاشق پوشیدن کفشهای آدم بزرگا هستم . خاله فرخنده م همیشه کفشهای پاشنه بلند می پوشه و من هم که هروقت اونو میبینم میرم سراغ کفشهاش و میگم که در بیاره و من بپوشم . مامانم میگه که خیلی خوب میتونم با این کفشها راه برم و تعادلم رو حفظ میکنم . 92/5/13 ...
6 شهريور 1392

ترنم و بابابزرگ

اینجا دریای عسگر آباده  و من هم تو بغل بابابزرگم نشستم و یه عکس قشنگ گرفتم .یه چند روزی که با بابابزرگ رفیق شدم و میرم تو بغلش . آخه همیشه ازش خجالت میکشیدم و نزدیکش هم نمیشدم ولی حالا باهم رفیق فابریک هستیم . 92/5/18 ...
6 شهريور 1392

ترنم مشغول قالیبافی

این دار قالی خاله فتانه جون هست و من هم دارم به خاله کمک می کنم که کار قالیش زودتر تموم بشه هر وقت که به خونه مامانی میرم یه سر هم باید به اتاق خاله بزنم و پشت دار بشینم و کارش رو اوکی کنم و ببینم که تو چه مرحله ای هستش. البته خاله ها به من می گن فضول خانم . ولی مامانم میگه که دخترم فضول نیست بهش بگین جستجوگر ...
6 شهريور 1392

میوه خوردن ترنم

من عاشق این هلو قرمزها هستم و تا آخرش می خورم و دوباره به مامانم میگم که نامنام میخوام. ( نامنام : به هر چیزی که خوردنی باشه میگم نامنام ) ...
6 شهريور 1392

ترنم حاج خانم میشود

وقتی که میریم طبقه پایین پیش عزیز جون من به تمام وسایلهاش دست می زنم .عزیز جونم عادت داره که برای خوندن نماز روی صندلی میشینه . من هم رفتم سراغ چادرش و گذاشتم سرم و مامانم هم جلوش رو برام گره زد بعد رفتم صندلی رو کشان کشان آوردم وسط حال گذاشتم و رفتم روش و هی به زبان خودم نماز خوندم ...
6 شهريور 1392

کارهای خطرناک ترنم

وقتی که صدام در نمیاد یه کار خطری دارم می کنم . اینجا هم که می بینید میز توالت اتاق مامنم هست که من ازش رفتم بالا و صورتم رو هم گذاشتم روی آینه جالب اینجاست که وقتی مامانم میاد منو تو انجام این کارها می بینه به جای دعوا یا پایین آوردن من , سریع میره دوربین میاره و از من عکس میگیره ...
6 شهريور 1392

کارهای عجیب بابا

من داشتم با سبد بازی می کردم که بابا جونم من رو گذاشت توی سبد و بعدش هم سبد رو گذاشت روی میز سالن  و من هم یه نیم ساعتی توش نشستم و سی دی ام رو نگاه کردم . ...
2 شهريور 1392